تولیدکننده:
نویسنده مسعود لعلی
انتشارات بهارسبز
مردي با خود زمزمه كرد: خدايا با من حرف بزن يك سار شروع به خواندن كرد اما مرد نشنيد فرياد برآورد: خدايا با من حرف بزن، آذرخش در آسمان غريد اما مرد گوش نكرد مرد به اطراف خود نگاه كرد و گفت: خدايا بگذار تو را ببينم ستارهاي درخشيد اما مرد نديد مرد فرياد كشيد: يك معجزه به من نشان بده، نوزادي متولد شد اما مرد توجهي نكرد پس مرد با نهايت ياس فرياد زد: خدايا مرا لمس كن و بگذار بدانم كه اينجا حضوري داري در همين زمان خداوند پايين آمد و مرد را لمس كرد اما مرد پروانه را با دستش پراند و به راهش ادامه داد.